6 ماهگی بابک
عزیزم این روزا همش ما رو با شیطنت هات میخندونی.نمیدونی چقدر شیرین و با مزه شدی!!! دیشب در حالی که داشتی شیر میخوردی کلی حرف میزدی و زبونتو به شکلای مختلف تو دهنت میچرخوندی و طبق معمول این روزها صدای" پکامممم پکام قومم قوممم..."در میاوردی , محکم بغلت کردم و فشارت دادم و به بابا گفتم یعنی ممکنه من این صحنه ها یادم بره؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!؟؟ خیلی دلبر شدی جیگرم.صبحا میزارمت تو تخت خودمون و امان از اون لحظه که بیدار میشی!! وای! خدای من! عاشق اون لحظه ام که چشاتو باز میکنی و فورا تند تند دست و پا میزنی و حرفایی میزنی جیغ میکشی و من میدوم میام کنارت میخوابم و تو فورا به طرفم بر میگردی و میخندی و ذوق میکنی و با دستای تپلت چنتا میزنی تو صورتم!!!! میدونم ک...